به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

 



ادامه مطلب...

تاريخ : دو شنبه 27 تير 1390برچسب:پیل,فیل,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

پس از آنکه سپاهیان تیرداد پادشاه ایران ، ارتش یونان را به عقب راند و سلوکوس فرمانروای آنها را به بند کشید در شهر صددروازه ( دامغان امروزی ) بخاطر این پیروزی ارزشمند جشن و پایکوبی بزرگی برپا شد . در میان بزم اشک دوم دید گروهی تن پوش رزم آوران شکست خورده یونانی را بر تن نموده و مردم را می خندانند . پادشاه ایران دستور داد آنها را گرفته و در بند بیندازند . آن شب فرمانروای ایران به مردم گفت : فرزندان ما جانانه جنگیدند و در راه ایران کشته شدند جنگجویان یونانی هم مسخره نبودند و اگر می توانستند یک ایرانی را هم زنده نمی گذاردند آنها به خاطر کشورشان کشته شدند و ما پیروز . خندیدن بر سپاه در هم شکسته آنها در خوی ما نیست .

 
ارد بزرگ متفکر فرهیخته کشورمان می گوید : فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند .

 
پس از سه روز به فرمان پادشاه ایران گروهی که در بزم دستگیر شده بودند آزاد گشتند . و این رسم نیک برای آیندگان سرزمین پاک ایران باقی ماند .

 

منبع :  یاسمین آتشی - مورخ و نویسنده داستانهای کوتاه تاریخی




ارسال توسط سورنا

بنام خدا

آیا در ایران منطقه‌ای ملقب به «مثلث برمودا» وجود دارد؟ آیا تا به حال از بیابانی به نام «ریگ جن» چیزی شنیده‌اید؟ منطقه‌ای کویری و پر از تپه‌های ماسه‌ای که در جنوب سمنان، شرق دریاچه نمک، شمال چوپانان و اناراک و غرب جندق قرار دارد.” ریگ جن” منطقه‌ای کویری و دارای تپه‌های ماسه‌ای در کویر مرکزی ایران است و به دلیل وسعت زیاد و نداشتن چشمه یا چاه آب، در گذشته‌های دور، محل عبور کاروان‌ها نبوده و فقط در سال‌ها اخیر، چند گروه از محققان و سیاحان به آن منطقه رفته‌اند.

به نقل از هفته نامه سیاحت-تجارت، فرو رفتن در گل و لجن در «ریگ جن»، شاید یکی از خطرناک‌ترین اتفاقاتی باشد که ممکن است گریبانگیر مسافران ناوارد شود و آنها را به کام مرگ بکشاند. سال‌های متمادی، هیچکس جرات آنکه به «ریگ جن» سفر کند و راز این کویر اسرار‌آمیز را کشف کند، نداشت، یا اگر حتی جراتش را هم داشت،‌ به دلیل ناآشنایی با منطقه در راه می‌ماند، اما بالاخره چند سال پی، طلسم «ریگ جن» توسط علی پارسا،‌کویر‌شناس مقیم آمریکا شکسته شد. او به همراه آقای میرانزاده، رئیس وقت پارک ملی کویر، با هواپیما بر افراز ریگ جن رفتند تا ثابت کنند که هیچ چیز شگفت‌انگیزی در ریگ جن وجود ندارد.

علی پارسا، اما یک سال بعد، با ماشین وارد «ریگ جن» شد و پس از آن بسیاری از کویرنوردان از «ریگ جن» گذشتند. البته با تجهیزات کامل، که نه گرفتار روح شدند و نه جن زده!

مهمترین مسئله اینکه اگر تا به حال کویر نوردی نکرده‌اید و به اصطلاح حرفه‌ای نیستید، برای نخستین تجربه، به هیچ عنوان «ریگ جن» را برنگزینید که در این صورت، رفتنتان با خودتان است و برگشتنتان با خدا، حتی اگر هم حرفه‌ای هستید، حتماً به طور گروهی به این منطقه سفر کنید. بهترین وسیله برای سفر به این منطقه جیپ‌های سبک وزن است، نقشه را هم فراموش نکنید، چون سفر به «ریگ جن» بسیار خطرناک است.

برای سفر به «ریگ جن» دستکم باید به اندازه دو هفته آب، بنزین، غذا و وسایل فنی ماشین را به همراه داشته باشید. در ضمن، بلد محلی را فراموش نکنید، چون محلی‌ها معمولاً آدم‌های کار کشته‌ای هستند و علاوه بر تعیین مسیر، حتی در شرایط سخت، خیلی خوب می‌توانند راهنمایی‌تان کنند.

بخشی از منطقه، نسبتاً مسطح‌تر است با تپه‌ها کوچک‌تر، بنابراین گذر از آن نسبتاً آسان به نظر می‌رسد ولی با کمی پیشروی، با کم شدن ارتفاع به اراضی باتلاقی می‌رسید که اینجا تقریباً جنوب منطقه است. اصرار برای عبور از این اراضی باتلاقی می‌رسید که اینجا تقریباً جنوب منطقه است. اصرار برای عبور از این اراضی باتلاقی می‌رسید که اینجا تقریباً جنوب منطقه است. اصرار برای عبور از این اراضی باتلاقی بی‌فایده است، بنابراین بهتر است از سمت شمال غربی به حرکتتان ادامه دهید. وقتی آخرین کوه‌هایی که ۲۳۰۰ متر ارتفاع دارند را رد کردید، به بخش شمالی «ریگ جن»می‌رسید. از اینجا، کوه دماوند را هم می‌توانید ببینید. با ادامه این مسیر، به پارک ملی کویر می‌رسید.

اگر شما مسیر دیگری را می‌پسندید، می‌توانید با استفاده از نقشه و راهنما، مسیر تازه ای را تجربه کنید،‌ اما تمام سختی‌ها و بالا و پایین‌ها، یک طرف و آسمان پرستاره شب‌هایی ریگ‌ جن هم یک طرف. خوابیدن روی شن‌های روان، روی تپه‌ای بلند و چشم‌ دوختن به آسمانی که حتی یک نقطه سیاه ندارد و شهاب سنگ‌هایی که هر از گاهی مثل تیر فرشتگان حافظ زمین، که شیاطین را از نزدیک شدن به زمین باز می‌دارند، تمام خستگی روزانه و در شن و باتلاق فروفتن را از تن شما می‌زداید!

محلی‌های این منطقه، چوپان‌ها و ساربان‌ها معتقدند که اگر کسی پایش به ریگ جن برسد، بلافاصله ناپدید و توسط ارواح و موجودات ماورایی به قلب ریگ‌جن فرستاده می‌شود!

یکی از کاوشگران می‌گوید که حتی شتر‌های اهالی کویر هم وقتی به این منطقه می‌رسند، می‌ایستند و به هیچ عنوان حرکت نمی‌کنند!

آیا واقعاً این منطقه مثلث برمودای ایران است؟ «آلفونز گابریل» اتریشی و یک کاوشگر سوئدی قصد داشتند این منطقه را کشف کنند، اما هیچ کدام نتوانستند از این بخش از کویر عبور کنند و ناچار به سمت یزد برگشتند.

صدای عجیب و غریب و ترس‌آوری که از این بیابان برهوت شنیده می‌شود را می‌توانید در یک فایل صوتی بشنوید.

ریگ جن، شگفت‌انگیز‌ترین اسرار‌آمیز‌ترین و ترسناک‌ترین منطقه ایران است، با باتلاق‌های سهمگین که مرگ را برای هر موجودی زنده‌ای به ارمغان می‌آورد. اتفاقات بی‌پاسخ و توجیه نشده بسیاری در این منطقه روی داده است و نمکزار‌های این منطقه محل قتل و دفتن موجوات زنده بسیاری بوده است.





ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا



ادامه مطلب...

تاريخ : دو شنبه 27 تير 1390برچسب:تغذیه,سبزی,دوغ,سدیم,انحصار,انحصاری,,
ارسال توسط سورنا

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups



ادامه مطلب...

تاريخ : دو شنبه 20 تير 1390برچسب:کروکودیل,تمساح,اسب آبی,,
ارسال توسط سورنا

 

امروز 20 تیر ماه

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/27/16fb83091e01.jpg

از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!



ادامه مطلب...

تاريخ : دو شنبه 20 تير 1390برچسب:فال روز 20 تیر,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

اشکان افشاری: «قلعه‌جمهور» نامور به «قلعه‌بابک» در ۵۰ کیلومتری شمال شهرستان «اهر» و در بلندی‌های باختری(:غربی) شعبه‌ای از رود بزرگ «قره‌سو» جای دارد؛ منطقه‌ای که به نام «کلیبر» شناخته می‌شود. «بنای جمهور» شامل دژی است بر فراز قله کوهستانی که نزدیک به۲۳۰۰ تا ۲۷۰۰ متر از سطح دریا بلندا دارد. پیرامون این دژ را از هر سو، دره‌های ژرفی با ۴۰۰ تا ۶۰۰ متر ژرفا فراگرفته است و تنها از یک سو، راهی باریک و و با دسترسی دشوار برای رسیدن به آن دیده می‌شود.

 

مسافت راه «کلیبر» به دژ با اینکه بیش از ۳ کیلومتر نیست، ولی بسیار دشوار است و هنگام عبور باید گردنه‌ها و گذرهای خطرناکی را پشت‌سر گذاشت. پیش از رسیدن به دروازه قلعه و ورود به بنای استوار دژ، باید از دالانی رفت که از سنگ‌های منظم طبیعی شکل گرفته و تنها گنجایش عبور یک تن را دارد و دو تن به سختی می‌توانند از آن بگذرند. فاصله این راه‌کوچک تا باروی دژ نزدیک به ۲۰۰ متر است. از همین نقطه است که سختی ودشواری راه، بزرگی و شکوه این قلعه بلندبالا و جایگاه خیره‌کننده آن، هر بیننده‌ای را به شگفتی وامی‌دارد. امتداد چشمی معبر، در پایان به دروازه قلعه می‌رسد و درست در راستای آن جای دارد که باعث می‌شود ورود هر تازه‌وارد و سپاهی، به‌وسیله‌ی دو برج دیده‌بانی در دروازه ورودی قابل‌دیدن باشد.

برای نفوذ به درون دژ، تنها راه ورود، دروازه اصلی است و از کوهستان امکان وارد‌شدن به آن وجود ندارد. با گذر از دروازه و پشت‌سر گذاشتن بارو،‌ برای رسیدن به دژ اصلی از گذرگاهی باریک که نزدیک به ۱۰۰ متر بالارفتن را نیز به همراه دارد، باید گذشت تا به مدخل ورودی دژ رسید،‌ راهی دشوار که از یک سو مشرف به دره‌ای است با جنگل‌های تنک و ژرفایی نزدیک به ۴۰۰ متر که به صورت تیغه و دیواره تا قعر دره ادامه دارد.

قلعه بابک خرمدیندر تکیه‌گاه‌های طبیعی این دیواره‌ها و چهارسوی سازه، چهار جایگاه برای دیده‌بان‌ها به گونه‌ی نیمه استوانه ساخته شده‌اند. اینها جایگاه «کوهبانیه»‌ها و سربازانی است که هر جنبنده‌ای را تا کیلومترها دورتر،‌ از فراز دره‌ها و کوهپایه‌ها زیر نظر می‌گرفتند. پس از بالارفتن،‌ برای ورود به دژ اصلی از ورودی دیگری با پلکان‌هایی نامنظم باید گذر کرد. دوسوی ورودی دژ، به‌وسیله دو ستون کاذب مشخص شده است. بنای دژ که دو طبقه و سه طبقه می‌باشد، پس از ورودی قرار گرفته است و پس از آن تالار اصلی وجود دارد که پیرامون آن را هفت اتاق فراگرفته است، اتاق‌هایی که به تالار مرکزی راه دارند. در بخش شرقی دژ سازه‌هایی دیگری از اتاق‌ها و آب‌انبارها ساخته شده است؛ سقف آب‌انبارها برپایه‌ی طرح «تاق جناغی و گهواره‌ای» استوار شده ‌است. محوطه داخلی آنها نیز به‌وسیله نوعی «ساروج» غیرقابل نفوذ شده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان، هنگام نیاز و محاصره‌ها از آب آنها استفاده می‌شده است. در شمال غربی دژ پلکان‌هایی سرتاسری وجود داشته که اکنون ویران شده و بخش‌هایی از آن بیرون خاک است و تنها راه بالارفتن به بخش‌های بلندتر بناست.

از آثار معماری و برخی از سنگ‌های زبره‌تراش و روش چفت‌وبستِ سنگ‌ها و ملات ساروج و اندود دیوارها از نوعی گچ‌وخاک، می‌توان به روشنی گفت که ساختمان این دژ در روزگار اشکانیان و به‌ویژه ساسانیان ساخته شده است. در سده‌های دوم و سوم و تاچند سده پس از آن بازسازی شده و دگرگونی‌هایی در آن به‌وجود آمده و افزوده‌هایی در سازه ایجاد شده است. درباره‌ی اشیا و ابزاری که از «قلعه بابک» به‌دست آمده، باید گفت که نخستین اشیا یافت‌شده سفالینه‌های منقوش و لعاب‌خورده بود که یک دوره استقرار تا نخستین سال‌های سده‌ی هفتم هجری را نمایش می‌دهد. همچنین شماری سکه‌های مسی یافت شدند که برخی از آنها به علت ساییدگی و زنگ خوردگی فراوان ناخوانا است و میان این سکه‌ها برخی مربوط به «اتابکان آذربایجان» و «هزارسیبان»( قرون ششم و هفتم هجری ) هستند.

به لحاظ راهبردی(:سوق‌الجیشی) جای ساخته‌شدن بر فراز قله به گونه‌ای‌ست که بیست نفر سپاهی می‌توانسته، جلوی هجوم یک سپاه صدهزار نفری را بگیرند و کشته‌ای هم ندهند، چراکه تیروکمان و اسلحه آن زمان به سربازان و نگاهبانانی که در آنجا بودند، کارگر نمی‌افتاده است. بدون این که بخواهیم بزرگ‌نمایی کنیم، جایگاه استوار دژ، آنچنان شگفتی‌آور است که از نبوغ نظامی ‌و آگاهی کامل بنیانگذار آن سخن می‌گوید. از همین جا بوده است که «بابک خرم‌دین» و یارانش به مدت بیست و چند سال تازیان را که برای محاصره و سرکوب جنبش او آمده بودند در کوه‌ها سرگردان و با شبیخون‌های خود آنها را از دم تیغ گذرانده و وادار به فرار می‌کردند.

قلعه بابک خرمدین«ابوعلی بلعمی» ‌در ترجمه «تاریخ طبری» درباره‌ی بابک می‌نویسد: «ماوی‌گاه او در کوه‌های ارمینه و آذربایجان بود،‌ جای‌های سخت و دشوار،‌ که سپاه آنجا در نتوانستی رفتن،‌ که صد پیاده در گذاری بیستادندی،‌ اگر صدهزار سوار بودی بازداشتندی و کوه‌ها و دربندها سخت بود اندر یکدیگر شده،‌ در میان آن کوه‌ها حصاری کرده بود که آن را بذ خواندندی و او ایمن در آنجا نشسته بودی، چون لشکری بیامدی گرداگرد آن کوه‌ها فرود آمدندی و بدیشان راه نیافتندی و او آنجا همی بود تا روزگار بسیار برآمد، چون امن یافتندی یک شبیخون کردندی و خلقی را هلاک کردی و سپاه اسلام را هزیمت کردی تا دگرباره سلطان به صد جهد دگر باره لشکر گرد کردی و بفرستادی و بدین جملت بیست سال بماند و آن مردمان که درآن کوه‌ها بودند از دهقانان،‌ همه متابع او بودند گروهی از تتبع و گروهی از بیم…»

برای برابرآمدن جایگاه بابک خرم‌دین با بنای جمهور اشاره‌ای به چند نمونه از سرچشمه‌های تاریخی خواهیم داشت. بسیاری از مورخان جایگاه بابک کوهستان «بذ» نام برده‌اند و برخی نیز آن را «بذین» نامیده‌اند. در کتاب «معجم البلدان» آمده است: «بذ ناحیتی است در میان آذربایجان که بابک خرمی در زمان معتصم از آن برخاست.»

«احمد کسروی» نیز در کتاب «شهریاران گمنام» از سوی یعقوبی می‌نویسد: «شهر بذ که سپس به جهت خروج بابک خرمی در آنجا معروف گردید در کنار رود ارس از این سوی نهاده بود… از روی تحقیقی که ما کرده‌ایم بذ در خاک "قرجه داغ" کنونی در شمال و بالاسر شهر اهر یا اندکی مایل به شرق نهاده بوده است». جایی را که کسروی از سوی خود و یعقوبی گفته با جای کنونی «کلیبر» همانندی دارد.

از‌این‌رو می‌توان گفت «قلعه جمهور» که از روزگاران باستان همچنان پایدار و استوار بر بلندترین قله‌های آذربایجان خودنمایی می‌کند، به عنوان جایگاه بابک خرمدین و یکی از نمودهای پایداری ایرانیان جزو بزرگ‌ترین نمونه‌های معماری ایران به شمار می‌آید.

یاری‌نامه: کامبخش، سیف‌الله. آثار تاریخی ایران، انتشارات سازمان میراث فرهنگی،‌





ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

 دروغ را برخواهم چید
 ددمنش را به دانایی خواهم رساند

 ملت من

 نگاهبان میراث من باشید
 چرا که تیرگی های بزرگ آغاز خواهد شد
 و از آیین آزادگان
 هیچ نشانی باز نخواهد ماند
 کوروش بزرگ. منشور پاسارگاد . کتیبه ی  نخست 



ادامه مطلب...

ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

 

[تصویر: 1259065166_11448_b3f7b10d17.jpg]



ادامه مطلب...

تاريخ : یک شنبه 19 تير 1390برچسب:خر,خر واقعی,,
ارسال توسط سورنا

 

امروز 19 تیر ماه

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/27/16fb83091e01.jpg

از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!



ادامه مطلب...

تاريخ : یک شنبه 19 تير 1390برچسب:فال 19 تیر,,
ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

دختر جوانی با مادرش نزد شیوانا آمدند...

مادر دختر گفت: دخترم بسیار زیباست و وضع خانوادگی ما هم خوب و عالی است. پسر همسایه ما قرار بود به خواستگاری دخترم بیاید و به همین خاطر به بسیاری از خواستگارهای او پاسخ رد دادیم. اما هفته پیش باخبر شدیم که پسر همسایه به سراغ زنی شوهر مرده و زشت ‌رو رفته است که دو بچه از شوهر قبلی‌اش دارد و وضع مادی‌اش اصلا خوب نیست و با او ازدواج کرده است!!!

دخترم از این بابت بسیار غمگین و ناراحت شده است و می‌گوید چرا چنین اتفاقی افتاده است در حالی که از لحاظ منطقی همه چیز به نفع دختر من بوده است وهم زیبا بوده و هم مال و ثروت کافی داشته است؟!!

شیوانا با تبسم گفت: جذابیت که به مال و ثروت نیست! جذابیت چیزی است که اگر وجود داشته باشد محبوب از فرسنگ‌ها راه دور شبانه و در بدترین شرایط، خودش را به آب و آتش می‌زند تا به دلبر و دلداده‌اش نزدیک‌تر شود. زیبایی اصلا جذابیت نیست چون وقتی انسان مجذوب کسی شده باشد حتی اگر محبوبش به دلیل حادثه‌ای زیبایی‌اش را از دست بدهد باز کنار او می‌ماند. جذابیت ثروت هم نیست چون وقتی برای کسی جذاب باشی حتی اگر پولی هم در بساط نداشته باشی باز برای آن فرد مهم نیست و او حاضر است تمام ثروتش را به تو بدهد تا کنار تو باشد. دختر تو شاید زیبا و ثروتمند باشد اما مطمئنا برای آن پسر همسایه جذاب نبوده که فرد به ظاهر متفاوت‌تری را به او ترجیح داده است...

دختر جوان که این سخنان را شنید با خشم و عصبانیت فریاد زد و به پسر همسایه دشنام داد و با صدای بلند گفت: او اگر شعور داشت فرق زباله و گل را می‌فهمید !!!

شیوانا با لبخند گفت: شک ندارم پسر همسایه این خودبینی و فخرفروشی و دشنام‌گویی دختر تو را بارها دیده است و تک‌ تک این رفتارها برای از بین بردن جذابیت یک انسان کفایت می‌کنند. به نظرم به جای این‌که دنبال دلیل برای خواستنی نبودن، در بیرون خانه خود بگردید کمی به سمت خود نگاه کنید و در رفتارها و گفتارها و شیوه زندگی خود دنبال دلیل جذاب نبودن بگردید. اگر این نقص‌ها را در وجود خود جبران کنید مطمئنا خواستگارهای بهتری جذب شما خواهند شد... 

سخن روز :  تلاش نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم ، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم . مارکوس گداویر





تاريخ : یک شنبه 19 تير 1390برچسب:مارکوس گداویر,دلبر,دلداده,خواستگار,,
ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 

   رخدادهای تاریخی و آیینی ایران از 18 تا 24 تیر

 امرداد :

 شنبه 18 تیر:

  فرماندار تخارستان برضد دولت اشکانی و سپس پناهنده شدن او به چین، اختلاف نظر میان حكمران تخارستان (منطقه ای در شمال شرقی افغانستان امروز) و دربار اشكانیان از جولای 127 پیش از میلاد آغاز شد. شاه وقت از دودمان اشكانی سركوبی فرماندار یاغی با فرستادن سرباز را بر مذاكره با او ترجیح داد.

  ارزش خاک میهن برای ناصرالدین شاه! ـ هدیه گوشه ای از ایران به «اعلیحضرت تزار همه روسیه!»، اسناد قرارداد مورخ 27 ماه می 1893 روسیه و ایران 9 جولای همین سال [روزی چون امروز] میان دو دولت مبادله شد و در اروپا [نه در تهران!] انتشار یافت!. به موجب این قرارداد، ناصرالدین شاه قاجار منطقه مرزی «فیروز» را به «اعلیحضرت تزار همه روسیه!» بخشیده بود و خط مرزی دو كشور به سود روسیه تغییر یافته بود. این ناحیه اینک در جمهوری ترکمنستان واقع شده است.

  یکشنبه 19 تیر:

  سپاه 40 هزار نفری ناپدید شده ایران در غرب صحرای مصر! ، در تابستان سال 525 پیش از میلاد، و طبق محاسبات تقویم نویسان بر پایه نوشته های هرودت و سایر مورخان باستان نگار؛ ژوئیه این سال (چنین ماهی در دو هزار 534 سال پیش)، یك سپاه چهل هزار نفری ایران كه از سوی كامبیز دوم (کامبوزیا = كمبوجیا = کمبوجیه، پسر و جانشین كوروش بزرگ) مامور شناخت و تصرف مناطق جنوبی لیبی و ضمیمه ساختن آنها به متصرفات ایران در مصر شده بود در غرب صحرای مصر و در منطقه واحه سیوا گرفتار توفان شن شد و در زیر شن مدفون گردید كه فصلی از تاریخ قرون قدیم تحت عنوان «سپاه گمشده پارسیان» را تشكیل می دهد. در سالهای اخیر باستان شناسان موفق به یافتن آثاری از این سپاه شده اند و تلاش در این زمینه ادامه دارد. 

  دوشنبه 20 تیر:

  عملیات نظامی ناموفق آقاخان محلاتی، آقاخان محلاتی (فرقه اسماعیلیه) كه در زمان محمدشاه قاجار دست به چند اقدام مسلحانه ناموفق زده بود یازدهم ژوئیه سال 1841 میلادی پس از عبور از کویر لوت از طریق قائن رهسپار افغانستان و از آنجا عازم هند شد.

  سه شنبه 21 تیر:

  لشكركشی غیر ضروری ایران به روم شرقی؛ درسی برای همه نسلها ، 12 جولای سال 605 میلادی، ارتش ایران به تصمیم خسرو پرویز ـ شاه وقت ـ برای جنگ با روم شرقی از دو سمت ـ جنوب شرقی و جنوب غربی ـ به سوی قلمرو این كشور به حركت درآمد. ستون یکم پس از بیرون راندن رومیان از سوریه و عبور از كوههای «تاروس» واقع در آناتولی غربی (ترکیه) تا دروازه های قسطنطنیه (استانبول) پیش رفت. «تاریخ» از این لشكر كشی به عنوان «جنگ غیر ضروری» كه باعث تضعیف هردو امپراتوری و بعدا ازمیان رفتن هر دو دولت ــ یكی پس از دیگری شد نام برده است.

  چهارشنبه 22 تیر:

  پیروزی بزرگ ارتش ایران در دیشیا، و تصرف رومانی و مولدوا تا اوكراین، ژوئیه سال 513 پیش از میلاد، و طبق محاسبات تقویمی مورخان اروپایی؛ 13 ژوئیه ( 23 تیرماه و روزی چون امروز) ارتش ایران نیروهای كنفدراسیون گتائه Getae را در كنار دانوب جنوبی، منطقه داكیه Daci =Dacia (تلفظ انگلیسی: دی شیا = رومانی امروز) شكست داد و سراسر بالكان شرقی را ضمیمه قلمرو ایران ساخت (بالكان به معنای رشته كوههای جنگلی، منطقه ای است كوهستانی شبه جزیره شكل در جنوب شرقی اروپا، از دریای آدریاتیك تا دریای سیاه).

  روزی که تبریز برای دومین بار به دست عثمانی افتاد، نیروهای سلطان سلیمان عثمانی درجریان لشكركشی دوم این امپراتوری به ایران، 13 جولای 1534 شهر تبریز را تصرف كردند و سپس متوجه شروان، سلطانیه و حتی گیلان شدند. عثمانی ها با استفاده از درگیری داخلی شاه طهماسب صفوی، ضدیت سران ایلات تُرک تشکیل دهنده نیروی قزلباش با یکدیگر و دشواری هایی كه با برادرانش داشت و نیز درگیری دولت صفویان با ازبکان در شمال شرق ایران، پای به ایران گذارده بودند.

  پنجشنبه 23 تیر:

  نخستین تصویر یک شهبانوی ایران بر سكه ها - هرمز دوم معروف به نیک نفس، در جولای سال 307 میلادی (نیمه نخست این ماه و احتمالا چهاردهم جولای) هرمز دوم، شاه ساسانی ایران اجازه داد كه تصویر بانوی او - دختر پادشاه (محلی) كوشان - بر سكه ضرب شود.

  آدینه 24 تیر:

  روزی که محمد على شاه قاجار در میهن خود، به سفارت روسیه پناهنده شد! 24 تیر ماه 1288 (15 جولای 1909) شهر تهران پس از یک روز جنگ خیابانی به دست افراد مسلح بختیاری، گیلان و مجاهدین مشروطیت افتاد و محمدعلی شاه قاجار پس از اطلاع از آن، با خانواده اش به ساختمان تابستانی سفارت روسیه در زرگنده قلهک پناهنده شد. 





ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

 

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/7/10/2554_picture_of_a_donkey_kicking_out_one_hind_leg.jpg



ادامه مطلب...

تاريخ : یک شنبه 19 تير 1390برچسب:انساب,خر,میمون,سگ,,
ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

 



ادامه مطلب...

تاريخ : یک شنبه 19 تير 1390برچسب:مزاحم,مزاحمت,خواب,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

نام پارسی نام عمومی نام علمی  
 مارماهی خاردار  Spiny Eel  Macrognathus siamensis  مارماهی خاردار (Spiny Eel)
 مارماهی زیگزاگی  Zigzag Eel  Mastacembelus circumcinctus  مارماهی زیگزاگی (Zigzag Eel)
 مارماهی آتشین  Fire Eel  Mastacembe. erythrotaenia  مارماهی آتشین (Fire Eel)
 مارماهی رودخانه ای  River Eel  Synbranchus marmoratus  مارماهی رودخانه ای (River Eel)
 مارماهی تایری  Tiretrack Eel  Mastacembelus armatus  مار ماهی تایری (Tiretrack Eel)





تاريخ : شنبه 18 تير 1390برچسب:مارماهی,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

پلنگ

روزی پلنگی وحشی به دهکده حمله کرده بود. شیوانا همراه با تعدادی ازجوانان برای شکار پلنگ به جنگل اطراف دهکده رفتند.
اما پلنگ خودش را نشان نمی داد و دائم از تله شکارچیان می گریخت.
سرانجام هوا تاریک شد و یکی از جوانان دهکده با اظهار اینکه پلنگ دارای قدرت جادویی است و مقصود آنها را حدس می زند خودش را ترساند و ترس زیادی را بر تیم حاکم کرد.
شیوانا با خوشحالی گفت که زمان شکار پلنگ فرا رسیده است و امشب حتما پلنگ خودش را نشان میدهد!
از قضا پلنگ همان شب خودش را به گروه شکارچیان نشان داد و با زخمی کردن جوانی که به شدت می ترسید ، سرانجام با تیر های بقیه از پا افتاد...
یکی از جوانان از شیوانا پرسید: چه چیزی باعث شد شما رخ نمایی پلنگ را پیش بینی کنید؟ در حالی که شب های گذشته چنین چیزی نمی گفتید!؟
شیوانا گفت : ترس جوان و باور او که پلنگ دارای قدرت جادویی است باعث شد پلنگ احساس قدرت کند و خود را شکست ناپذیر حس کند. این ترس ها و باورهای ترس آور و فلج کننده ما هستند که باعث قدرت گرفتن زورگویان و قدرت طلبان می شوند. پلنگ اگر می دانست که در تیم شکارچیان ، کسانی حضور دارند که از او نمی ترسند هرگز خودش را نشان نمی داد ...! 
 

سخن روز : در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است .گوته
 

 

 





تاريخ : شنبه 18 تير 1390برچسب:پلنگ,عکس پلنگ,شکار پلنگ,,
ارسال توسط سورنا

 

امروز 18 تیر ماه

http://marshal-modern.ir/Archive/2011/2/27/16fb83091e01.jpg

از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی!؟ گفت به آنان که در دیروز خود مانده اند فردا را میفروشم..!!



ادامه مطلب...

تاريخ : شنبه 18 تير 1390برچسب:فال روز 18 تیر,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

صدیقه نوده فراهانی :
در گذشته‌های دور قاطری در حال مردن بود. در این وقت گرگی نیز آمد و روبه‌روی او نشست. قاطر رو به گرگ کرد و گفت: «ای گرگ! برای چه آمده‌ای و منتظر چه هستی؟» گرگ گفت: «منتظر مردن تو هستم تا بعداً تو را بخورم.» قاطر گفت: «من که می‌میرم سپس تو مرا می‌خوری، نوش جانت. ولی از طرفی دلم به حالت می‌سوزد.» گرگ گفت: «برای چه؟» قاطر گفت: «آخر من نعل‌های آهنی دارم و می‌ترسم نعل‌هایم دندان‌های تو را بشکند.» گرگ گفت: «نعل چیست و کجای توست؟» قاطر گفت: «نعل‌هایم در کف پایم قرار دارد. بیا و آنها را دربیاور.»
گرگ پذیرفت و پوزه‌اش را جلو برد که نعل‌های قاطر را ببیند که قاطر لگد محکمی به دهان گرگ زد و تمام دندان‌هایش را شکست. گرگ نیز با دهان خون‌آلود پا به فرار گذاشت. در بین راه به روباه برخورد کرد. روباه به او گفت: «جناب گرگ! کجا می‌روی؟ چه شده‌است؟» گرگ قضیه را برایش تعریف کرد.
روباه با شنیدن ماجرا خنده‌ای کرد و گفت: «تا جایی که من می‌دانم پدر و پدربزرگت قصاب بودند. تو هم که قصاب هستی آخر تو را چه به آهنگری کردن. باید می‌رفتی دنبال قصابی تا این بلا به سرت نیاید.»

برگرفته از کتاب: قصه های مردم خوزستان_ گردآورنده: پرویز طلاییان پور_ انتشارات پژوهشکده ی مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی کشور 





تاريخ : شنبه 18 تير 1390برچسب:قاطر,قاطری,گرگ,روباه,,
ارسال توسط سورنا
ارسال توسط سورنا

 



ادامه مطلب...

تاريخ : شنبه 18 تير 1390برچسب:سفال,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

 مازيار، سرداری كه در انديشه بركناری عباسيان بود

 سليمان لطفی‌نيا :

 یکی از کسانی که در روزگار حکومت عباسیان بر ایران، پرچم مبارزه با آنان را برافراخت؛ شاهزاده‌ایی ایرانی از خانواده‌ی «قارن» ، به‌نام «مازیار» بود.طرح از محمد بهرامي
از روزگار «انوشیروان خسرو یکم» پسر «قباد» که قارن پسر «سوخرا» را در سال 565 میلادی به سپهبدی «تبرستان» رساند، حکومت این سرزمین وابسته و ویژه فرزندان وی (قارن) شد.
سوخرای پسر «ویشاپور» سرکرده خانواده‌ی بزرگ قارن(کارن) بود که پس از مرگ قارن مازیار حکومت تبرستان را در دست گرفت. در این هنگام سپهبد «شهریار فرزند شروین» به سرزمین تبرستان یورش آورده و مازیار را شکست داد. مازیار خود را به نزد «وندادامید» پسر عموی پدر خود رسانید تا شاید با کمک وی بر شهریار پسر شروین پیروز شود. اما ونداد امید به دستور شهریار، مازیار را دستگیر و برای سپردن به سربازان وی(شهریار) آماده کرد. مازیار پیش از افتادن به دست سربازان شهریار توانست بگریزد و خود را از راه کوهستان و جنگل به عراق نزد «عبدالله بن سعید حرشی» که از دوستان پدرش بود برساند.عبدالله مازیار را به نزد خلیفه برد. در آن‌جا ستاره‌شناس نامدار «مامون» به نام «بزیست» پسر فیروز، بخت مازیار را برای حکومت بر تبرستان خوب دانست و از وی نزد مامون به نیکی یاد کرد. بنابراین مامون نیز مازیار را به نزد خود پذیرفت.
مامون در سال 208 مهی(:قمری) به پیشنهاد «بزیست»؛ مازیار را به همراه «موسابن حفص ‌بن‌عمربن‌اعلا» نامزد حکومت بر تبرستان، رویان و دماوند کرد. بدین‌گونه که مازیار حاکم کوهستان و موسا حاکم دشت و هامون باشد. هنگامی که آن‌دو به تبرستان رسیدند، مردم زیر پرچم مازیار  آمدند.
در آن روزگار، شهریار پسر شروین درگذشته بود و پسر بزرگ وی به‌نام «شاپور» به شاهی نشسته بود. در هنگام حکومت شاپور؛ تبرستان نابسامان و بیشتر مردم از او ناخشنود بودند. بنابراین از وی به مامون شکایت نوشتند.مازیار به دستور مامون به پیکار شاپور رفت و او را اسیر و گردن زد. پس از آن مازیار حاکم همه‌ی کوهستان شد. موسا نیز چهار سال پس از شاپور درگذشت.از این‌رو حکومت بر هامون نیز به مازیار رسید. در آن هنگام مازیار از «قارن» برادر شاپور و دیگر مرزبانان آن سرزمین، خراج گرفت. این کار شوند(:سبب) رنجش آنان از مازیار و شکایت به خلیفه شد. مامون دستور داد تا مازیار هرچه زودتر به پایتخت(:دارالخلافه) بیاید. اما مازیار نرفت. دیگر بار مامون بزیست را به نزد مازیار فرستاد تا او را به پایتخت آورد، اما باز هم مازیار بهانه آورد و به‌جای خود، قاضی آمل و قاضی رویان را روانه پایتخت کرد.
در آن‌جا قاضی رویان در پاسخ پرسش مامون در باره‌ی مازیار چنین گفت: «او خلع طاعت کرده‌است وبه آیین پیشین باز گشته و هرگز بار دیگر به خواست خود به پایتخت نخواهد آمد.» پس از مرگ مامون، «المعتصم باالله» به خلافت رسید.در این روزگار «عبدالله پسر طاهر» حاکم خراسان بود. معتصم از مازیار خواست تا خراج تبرستان را نزد عبدالله بفرستد. اما مازیار در پاسخ گفت که من به عبدالله خراج نخواهم داد و بجای آن خراج را به درگاه شما خواهم فرستاد. این کار مازیار و نیز رنجش عبدالله برای آن‌که مازیار را سپهبد خراسان می‌گفتند، شوند دشمنی بین آن‌دو شد.مازیار به یاری سرداران خود به نام‌های «سرخاستان» و «درای» به سرکوب اعرابی که در تبرستان و سرزمین‌های زیر حکومتش بودند پرداخت و نسبت به کسانی که دین خود را برگردانده(:تغییر) بودند، با خشم برخورد نمود. مازیار به خوبی می‌دانست که هرآن نیروهای خلیفه برای سرکوب وی از راه خواهند رسید؛ ازاین‌رو به باز سازی دیوارها و دژهای سرزمین خود پرداخت و نیروهایش را هرچه بیشتر سروسامان داد.
دیری نپایید که معتصم سپاهی را به فرماندهی «حسن بن مصعب» روانه جنگ با مازیار کرد. جنگ به سود حسن‌بن مصعب پیش رفت و مازیار بی‌آنکه بتواند توان جنگی خود را نشان دهد، گرفتار نیرنگ برادرش «کوهیار» شد و به دست «حسن‌بن‌حسین» عموی عبدالله طاهر، که از فرماندهان سپاه معتصم بود افتاد. کوهیار چنین برادرش را گرفتار دشمن کرد:«او به حسن‌بن‌حسین نامه نوشت و پیام داد که در جایی کمین کند، آنگاه به مازیار گفت که حسن برای پناه خواستن نزد تو آمده‌است و در فلان جا چشم به راه تو است، اما جای دیگری را نام برد.مازیار بر نشست و به جایی که کوهیار گفته بود به دیدار حسن‌بن‌حسین شتافت. کوهیار حسن را آگاه کرد و او با کسان خود سر راه بر مازیار گرفتند. مازیار خواست که بگریزد اما کوهیار نگذاشت.»او را بدون هیچ جنگی اسیر و نزد خلیفه بردند.هر چند «افشین» که از شاهزادگان ایرانی سرزمین «اشرُوَسنه» بود، مازیار را دلگرم به یاری می‌کرد، هیچ کاری برای پشتیبانی از وی نکرد و در پایان روشن شد که او مازیار را گول زده است.
مازیار را پس از شکنجه بسیار کشتند و نزد پیکر «بابک خرمدین» و « یاطس رومی» در سال ٨٤٠ میلادی/ ٢٢٥ مهی، به دار آویختند.پیشینیان مازیار را می‌توان چنین نام برد:مازیار پسر  قارن، قارن پسر وندادهرمز، وندادهرمز پسر فرخان، فرخان نواده سوخرای، سوخرای پسر انداز، انداز پسر کارن و کارن پسر سوخرای بزرگ.
باید گفت که؛ جنبش مازیار که در پایان به‌گونه‌ی یک انقلاب درآمده بود، با همه‌ی کاستی‌هایش چند ویژگی داشت که از آن‌ها می‌توان، دشمنی با خلیفه عباسی  و پشتیبانی از فرهنگ و آیین ایرانی را نام برد. در روزگار وی و در بخش بزرگی از رویان و تبرستان، مردم بر اعرابی که در آن سرزمین‌ها زندگی می‌کردند شوریدند و آن‌ها را از زمین‌هایشان بیرون رانده و داراییشان را به چنگ آوردند. همچنین زنان شوهران عرب خود را از خانه بیرون انداختند.درباره دین مازیار نمی‌توان به روشنی سخن گفت، او هرچند به دست مامون مسلمان شد و نام «محمد» را پذیرفت، اما بسیار زود از دین اسلام دست کشید. مازیار هم با بابک خرمدین و هم با افشین دوست بود، از این‌رو بسیاری او را بر آیین مزدکی که خرمدینان از آن پشتیبانی می‌کردند، می‌دانند. برخی نیز او را پیرو آیین افشین دانسته‌اند. ناگفته نماند که افشین را به شوند آن‌که در خانه‌اش چند بت و نگاره به‌دست آمده بود، بت پرست و پیرو آیین «شمنیسم» می‌دانستند.
در پایان باید گفت که عباسیان با سیاستی که در پیش گرفته بودند، نه تنها به شاهزادگان و سرکردگان ایرانی که به مبارزه با آنان برخواسته بودند، توان هماهنگی و یکپارچگی ندادند، بلکه از آن‌ها برای سرکوب یکدیگر نیز سود بردند. برای نمونه می‌توان گفت که آن‌ها طاهریان را برای سرکوب مازیار به‌کار گرفتند. همچنین افشین را به جنگ بابک خرمدین فرستادند و بابک را به دست او به دام انداختند. سپس خود افشین را نیز با نیرنگ از میان برداشتند.

 

 

 





تاريخ : شنبه 18 تير 1390برچسب:مازیار,قارن,سوخرا,ونداد,وندادامید,شروین,,
ارسال توسط سورنا

بنام خدا

اگر بگویم این روزها، دلم هوای پیر «پارس‌بانو» را نکرده، بی‌گمان دروغ گفته‌ام. دلم حسابی، هوایی شده. هر بار که به تقویم نگاه می‌کنم و «زیارت پارس‌بانو» که به رنگ سرخ بر خانه‌های تقویم، نقش بسته را می‌بینم، همه‌ی هوش و حواسم می‌رود درون زیارتگاه،‌ پرسه می‌زنم درون دانه‌دانه‌ی خیله‌‌ها. می‌خواهم زیلویی پهن کنم و رویش همه‌ی دوستان و آشنایان را میهمان کنم. دوست دارم بنشینم جلوی درگاه پیر بانو و باورمندی همه‌ی زیارت‌کنندگان و به زیارت‌‌آمدگان را ببینم.
دوست دارم باز هم گوش بخوابانم و ببینم که صدای آواز و آوای دف از کدام خیله می‌آید تا من هم به جمع همه‌ی آنانی که به دست زدن،‌ ایستاده‌ یا نشسته‌اند، بپیوندم. دوست دارم شب از راه برسد، خواب به سراغم بیاید ولی آسمان پیر بانو باز هم همچون همیشه، خواب را از چشمانم بگیرد. نمی‌دانم شاید این تنها باور من باشد ولی باور کنید هیچ آسمانی به زیبایی آسمان پیر بانو تا‌کنون ندیده‌ام، این اندازه پرستاره و زیبا. پر از نگین‌های درخشان ریز و درشتی که اگر تا دمیدن آفتاب هم به شمردنشان همت کنی، پایانی ندارند. راستی چه کسی گفته که با شمردن ستاره‌ها، خواب پاورچین‌پاورچین می‌آید و پلک‌ها بر هم می‌شوند، به خدا که داستان ستاره‌های آسمان شب پیربانو، وارون این است. این ستاره‌ها، خواب را از چشم‌ها می‌دزدند.
می‌دانم که این، به هنگام زیارت برای بسیاری، رخ‌می‌دهد اگر جز این بود، پیر بانو تا بامداد در سکوت بود نه اینچنین در شور و شادی، آوای دف و دهل.
دلم هوای پیر بانو را کرده، دلم هوای چیدن دانه‌های اسفند‌هایی را کرده که دور تا دور زیارتگاه سبز شده بودند و بوی زمین می‌‌دادند، زمینی که ارج یک زن را بی‌‌ارج نکرده بود. مادرم همیشه می‌گفت: عرب‌ها به دنبال شاهزاده بودند؛ شاهدخت ساسانی. و اینجا، این زمین، این کوه، همان جایی است که خاتون‌بانو را در دل خود پناه داد و نگذاشت که ارجش شکسته شود.
پیر بانو کمی آن‌سوتر از روستای «عقدا»، ‌فرسنگ‌ها دورتر از شهر کنونی یزد، تک‌گنبدی آرمیده در دامنه‌‌ای سنگلاخی با تک‌درختی است که همدم این زیارتگاه است، همیشه و همیشه.
امروز، سومین روز از هنگامه‌ی زیارت پیر بانو است و تا دو روز دیگر یعنی تا ١٧ تیرماه، همچنان، زمان است که کوله‌بار بربندیم و به زیارت برویم به زیارت بوی زمین، رنگ آسمان، آوای شادی و ارج بانوی ارجمندی که از او بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌ایم.





تاريخ : شنبه 18 تير 1390برچسب:پیر پارس بانو,پارس بانو,بانوی پارس,,
ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی