به نام خداوند مهر آفرین
سال 14094 اهورایی، 7037 میترایی، 3753 زرتشتی، 2573 کوروشی (شاهنشاهی) و 1394 خورشیدی

بنام خدا



  يک زبان‌شناس گفت:
  «هخامنش» يعنی «دوستدار انديشه»



  خبرنگار امرداد - شهداد حیدری :

  «هخامنش به معنای "دوستدار اندیشه" است. باید دید هخامنشیان چه فرهنگ و اندیشه‌ی والایی داشته‌اند که چنین نام سنجیده‌ و بامعنایی را برای قوم خود برگزیده‌اند.  چنین فرهنگی را باید شناخت و درباره‌ی آن اندیشید.»
آن‌چه بازگو شد، بخشی از سخنان مهمند شیدرنگ، زبان‌شناس، درباره‌ی گذشته‌ی باستانی ایران و برپایی شاهنشاهی‌های ماد و هخامنشی بود. او در ادامه افزود: «تا روزگار داریوش بزرگ، هیچ نوشته‌ی تدوین‌شده‌ای درباره‌ی تاریخ ایران در دست نداریم. آن‌چه می‌دانیم اشاره‌های پراکنده‌ای است که در بایگانی‌ دولت‌های آشور و بابِل آمده است. برای نمونه، در سندی آشوری می‌خوانیم که بانویی، کالایی را فروخته است. در این سند 2 تاریخ آمده است که یکی از آن‌ها اشاره به مرگ کمبوجیه‌(نیای کوروش بزرگ) دارد. تنها از این اشاره است که پی به تاریخ درگذشت کمبوجیه می‌بریم.»
به سخن شیدرنگ، در اسناد 2900 سال پیش از میلادِ آشوری‌ها، از قومی آریایی نام بُرده شده است که دام‌پرور و پرورش‌دهنده‌ی اسب بوده‌اند. این قوم همان مادها بوده‌اند. به فاصله‌ی 50- 60 سال پس از آن، باز در اسناد آشور از جایگیری(:استقرار) قوم ماد در جنوب دریاچه‌ی چیچست و قوم پارس در جنوب ایران، یاد می‌شود و بدین‌گونه آگاهی‌های تازه‌ای درباره‌ی آن‌ها به‌دست می‌آوریم.

  پیشینه‌ی تاریخی مادها
 
شیدرنگ درباره‌ی پیشینه‌ی تاریخی مادها افزود:«مادها از ایل‌های گوناگونی تشکیل شده بودند و پیشه‌ی آن‌ها دامداری بود. همواره هم میان این ایل‌ها اختلاف‌ها و جدایی‌هایی پدید می‌آمد. تا آن که سرانجام تصمیم گرفتند کنار هم بنشینند و با هم‌سگالی و هم‌اندیشی، به تدبیر و چاره‌اندیشی کارها بپردازند. کسی که مادها را گردهم آورد، "دیااکو" نام داشت. جایی هم که برای گفت‌وگو برگزیدند، "هگمتانه" نامیدند، که به معنای "جای گردآمدن" بود. مادها سالی یک‌بار در هگمتانه به دیدار هم می‌آمدند و درباره‌ی کارها به رایزنی می‌پرداختند. اما سرانجام آشوری‌ها، دیااکو را تبعید کردند و از سرزمین‌ خود راندند.»
 

 هووخشتره، فرمانروای نیک
  شیدرنگ درباره‌ی ادامه‌ی شاهنشاهی مادها پس از دیااکو، گفت:«پس از رویداد تبعید دیااکو، "فره‌ورتیش" جانشین او شد. نام او با واژه‌ی "فروردین" هم‌ریشه است. در این زمان هم‌چنان دست‌اندازی‌ آشوری‌ها ادامه داشت. برپایه‌ی اسناد بجا مانده از بایگانی آشور می‌دانیم که آن‌ها در یکی از یورش‌های‌شان به ایران، 100 هزار تَن زن و مرد و کوچک و بزرگ را به اسارت گرفتند و یک میلیون ستور و رمه را با خود بُردند. فره‌ورتیش تصمیم گرفت با آشوری‌ها بجنگد. اما در پایان جنگ‌ها شکست خورد و کشته شد. پس از او "هووخشتَرَه" به پادشاهی رسید. این نام به معنای "فرمانروای نیک" است. در زمان او، مادها به آشور یورش بُردند و برای همیشه این دولت را از پهنه‌ی روزگار کنار زدند. جانشین او، "ایختوویگو" نام داشت که گفته‌اند پدر ماندانا، مادر کوروش بزرگ، بوده است. در زمان ایختوویگو بود که شاهنشاهی مادها به پایان رسید.»
به سخن شیدرنگ، باید شیوه‌ی برخورد خاندان هخامنشی با دولت آشور را سنجیده‌تر از رفتار مادها دانست. هنگامی که دولت آشور به ایلام یورش بُرد و آن دولت را از میان برداشت،  چون خاندان هخامنشی می‌دیدند که توان هماوردی با آشوری‌ها را ندارند، کوروش اول، پدربزرگ کوروش بزرگ، پسر خود، "آریاکو"، را با پیشکش‌های فراوان نزد "آشوربانیپال"، شاه آشور، فرستاد و او را به خدمت آنان گمارد. بدین‌سان و با چنین دوراندیشیی از نابودی خاندانش به‌دست آشوری‌ها، جلوگیری کرد.

 از ختن تا هیمالیا، گستره‌ی شاهی هخامنشیان

 شیدرنگ در پایان سخنانش، به هخامنشیان و بنیان‌گذاری شاهنشاهی بزرگ آنان اشاره کرد و گفت: «گستره‌ای که هخامنشیان بر آن فرمانروایی می‌کردند، از خُتن و دامنه‌ی تبت و هیمالیا، تا دریای اژه و سیاه و رود نیل ادامه داشت. در اسناد آن زمان آمده است که همسر داریوش بزرگ، بی‌هیچ نگهبانی، در سراسر این گستره راه می‌سپرد و به کارگاه‌هایی که خود بنیان گذارده بود، سرکشی می‌کرد. شگفت‌آور است که در پهنه‌ای بدین بزرگی، چنان امنیتی بوده است و مردم از چنان درک و احساس مسوولیت و پای‌بندی به راستی و درستی برخوردار بوده‌اند که بانویی از درباریان می‌توانست آزادانه و بی‌نگهبان، راه بسپارد و به کارهایش برسد.»
  این نشست در 10 تیرماه و در بنیاد جمشید جاماسیان برگزار شد. نقالی سامره مفتون پایان‌بخش نشست بود.






ارسال توسط سورنا

بنام خداوند ایران زمین

سه سرو تاریخ ایران : پارت، پارس و ماد

 

 

روزی که "هووخشتره" پادشاه ایران زمین دروازه شهر "آشور" را فرو افکند و دودمان ستمگر آنها را پایان داد و پای در آن نهاد دستور دارد سه درخت سرو در جلوی دروازه شهر بکارند به یاد اتحاد تاریخی که با کمک نیای بزرگش دیااکو بین سه تبار ایران زمین (پارت ، پارس و ماد) برقرار شد و نخستین دودمان کاملا ایرانی به نام "ماد" شکل گرفت .
این سه درخت پس از نزدیک به هزار و سیصد سال همچنان سبز بودند و شاخه هایشان چنان به هم گره خورده بود که گویی یک درخت هستند . وقتی مشاور "ابو جعفر منصور" خلیفه عباسی و قاتل ابومسلم خراسانی به او از علت کاشت این سه درخت گفت منصور ضد ایرانی همانجا دستور سوزاندن آن سه درخت را داد آن روز منصور به اطرافیانش گفت ابومسلم را کشتم تا ایرانیان کمر راست نکنند و اگر این سه درخت و تبار دوباره به هم گره بخورند دیگر فرمانبردار هیچ خلیفه یی نخواهند بود .
غرور و خونخواری منصور را کور کرده بود او فکر می کرد ایران با این کارها دوباره جان نمی گیرد اما همان گونه که ارد بزرگ اندیشمند میهن پرست کشورمان می گوید : (ایران سپیده دم ، تاریخ است .) و به یقین غروبی هم نخواهد داشت و اینچنین شد . ابو جعفر منصور در سال ۷۵۵، در سفر بود که خواب دید سه جوانه سرو از درون کاخ فرمانرواییش بیرون آمده چنان بزرگ شدند که کاخش منهدم و خودش در سیاهی فرو افتاد . خلیفه پریشان حال و رویش زرد گشت ،پس از چند روز تب و لرز و تشنج دل ترکاند و به هلاکت رسید.





ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 78 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی